معنی آلبرت فرت

حل جدول

آلبرت فرت

برنده نوبل فیزیک در سال 2007 میلادی

فرهنگ فارسی هوشیار

فرت فرت

بجلدی بشتاب: چو فرت فرت زحمدانم آب شهوت جست لبم چنین شد و چشمم چنان زحیرانی.

فرهنگ معین

فرت فرت

(فِ تْ فِ) (ق.) = فرت و فرت: تندتند، به شتاب.


فرت

(فَ رْ) (اِ.) تار، تار جامه.

لغت نامه دهخدا

فرت فرت

فرت فرت. [ف ِ ف ِ] (ق مرکب) جَلد و شتاب. (آنندراج). به شتاب و شتابان و به زودی. (ناظم الاطباء).


فرت

فرت.[ف َ] (ع مص) فجور و بدکاری. (از اقرب الموارد).

فرت. [ف ِ] (ع اِ) میان انگشت سبابه و ابهام. (منتهی الارب). لغتی است به معنی فِتْر. (از اقرب الموارد). رجوع به فِتْر شود.

فرت. [ف َ] (اِ) تانه و تارهای جامه باشد که جولاهگان به جهت بافتن آراسته و مرتب ساخته باشند. (برهان).

فرت. [ف َ رَ] (ع مص) سست خرد شدن سپس دانشمندی. (از منتهی الارب). ضعف عقل پس از استواری. (از اقرب الموارد).

فرت. [ف ُ] (اِ) گیاهی است که درد شکم را سود دارد. (برهان) (فهرست مخزن الادویه). || روشن کردن و صاف کردن را نیز گویند به ریاضت و طاعت و آن را به عربی مجاهده گویند. (برهان). در فرهنگ دساتیر «فرتود» به معنی روشن ساختن دل و تصفیه ٔ قلب است به رنج و ریاضت و پرستش یزدان که به تازی مجاهده گویند و ترجمه ٔ لفظ اشراق است، چه حکیم اشراقی را «فرتودی » گویند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). و رجوع به فرتود شود.

فرهنگ عمید

فرت فرت

تندتند، به‌شتاب،


فرت

تار، تارجامه،

گویش مازندرانی

فرت فرت

از اصوات – حرف اضافی – نق نق


فرت

از موضوع خارج شدن

ترکی به فارسی

فرت

فرد

معادل ابجد

آلبرت فرت

1313

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری